عاشقی با طعم جاودانگی

ساخت وبلاگ

در ایستگاه منتظر آمدن قطار بودم، کنارم پیرزنی بود که مثل من چشم دوخته بود به ریل قطار تا قطار از راه برسد!
تلفنش زنگ خورد ، بی درنگ جواب داد و با لحنی عاشقانه گفت: سلام دلبر جان، کجایی منتظرت هستم!
بعد از چند دقیقه مکالمه آنها تمام شد، رو به من کرد و گفت: همسرم بود، میخواهیم باهم سالروز ازدواجمان را جشن بگیریم، و او به رسم ۶۰ سال پیش در چنین روزی قرار است با رز های قرمز به دیدنم بیاید!
همانجا بود که دلم ضعف رفت برای چنین عشقی!
میدانی عاشق شدن در توان هر کسی هست، این عاشق ماندن هست که مردانگی میخواهد!
#فاطمه_مهماندوست

شهریار...
ما را در سایت شهریار دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fatemamehmandoust577 بازدید : 84 تاريخ : شنبه 17 اسفند 1398 ساعت: 8:46